جدول جو
جدول جو

معنی کج کردن - جستجوی لغت در جدول جو

کج کردن
(رَ تَ / رَ تَ)
خم کردن. تعویج. (یادداشت مؤلف). پیچانیدن. معوج کردن. خمانیدن. خم دادن. (فرهنگ فارسی معین). خل کردن. دوتا کردن. دولا کردن: شاخس الشعاب الصدع، کج کرد کاسه دوز شکاف را پس التیام نپذیرفت. (منتهی الارب).
- کج کردن راه، از راه بگردیدن. از سوی دیگر رفتن. از راه اول منحرف شدن و به راه دیگر روی آوردن.
- کج کردن گردن، خم کردن گردن بعلامت تقاضا و خواهش:
پی زر کج نکنم گردن خود چون نرگس
خرقه بر خرقه ازان دوخته ام همچو بصل.
وحشی
لغت نامه دهخدا
کج کردن
خم کردن، پیچانیدن
تصویری از کج کردن
تصویر کج کردن
فرهنگ لغت هوشیار
کج کردن
إمالةً
تصویری از کج کردن
تصویر کج کردن
دیکشنری فارسی به عربی
کج کردن
Tilt
تصویری از کج کردن
تصویر کج کردن
دیکشنری فارسی به انگلیسی
کج کردن
incliner
تصویری از کج کردن
تصویر کج کردن
دیکشنری فارسی به فرانسوی
کج کردن
기울이다
تصویری از کج کردن
تصویر کج کردن
دیکشنری فارسی به کره ای
کج کردن
inclinare
تصویری از کج کردن
تصویر کج کردن
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
کج کردن
inclinar
تصویری از کج کردن
تصویر کج کردن
دیکشنری فارسی به پرتغالی
کج کردن
kippen
تصویری از کج کردن
تصویر کج کردن
دیکشنری فارسی به آلمانی
کج کردن
przechylać
تصویری از کج کردن
تصویر کج کردن
دیکشنری فارسی به لهستانی
کج کردن
наклонять
تصویری از کج کردن
تصویر کج کردن
دیکشنری فارسی به روسی
کج کردن
нахиляти
تصویری از کج کردن
تصویر کج کردن
دیکشنری فارسی به اوکراینی
کج کردن
inclinar
تصویری از کج کردن
تصویر کج کردن
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
کج کردن
झुकाना
تصویری از کج کردن
تصویر کج کردن
دیکشنری فارسی به هندی
کج کردن
kantelen
تصویری از کج کردن
تصویر کج کردن
دیکشنری فارسی به هلندی
کج کردن
להטות
تصویری از کج کردن
تصویر کج کردن
دیکشنری فارسی به عبری
کج کردن
memiringkan
تصویری از کج کردن
تصویر کج کردن
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
کج کردن
جھکانا
تصویری از کج کردن
تصویر کج کردن
دیکشنری فارسی به اردو
کج کردن
ঝুঁকানো
تصویری از کج کردن
تصویر کج کردن
دیکشنری فارسی به بنگالی
کج کردن
เอน
تصویری از کج کردن
تصویر کج کردن
دیکشنری فارسی به تایلندی
کج کردن
kuegemea
تصویری از کج کردن
تصویر کج کردن
دیکشنری فارسی به سواحیلی
کج کردن
傾ける
تصویری از کج کردن
تصویر کج کردن
دیکشنری فارسی به ژاپنی
کج کردن
倾斜
تصویری از کج کردن
تصویر کج کردن
دیکشنری فارسی به چینی
کج کردن
eğmek
تصویری از کج کردن
تصویر کج کردن
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از کز کردن
تصویر کز کردن
کنایه از خود را جمع کردن و در خود فرو رفتن
فرهنگ فارسی عمید
ستهیدن لجاج کردن ستهیدن: هر چه میگفت لله لج میکرد دهنش را به لله کج میکرد. (ایرج میرزا لغ)
فرهنگ لغت هوشیار
رحلت کردن کوچ کردن: لشکر مغول نیز بدین خبر از خوف منهزم کوج کردند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کم کردن
تصویر کم کردن
کاستن مقابل افزودن زیاد کردن، (کشتی) تنزل کردن مقابل زیاد کردن: (کرده کم از نگهت هر صنم گلبو یی زده زانو بزمین پیش تو هر آهو یی)، (گل کشتی)
فرهنگ لغت هوشیار
تولید کف شدن، عشقی شدن، یا کف کردن دهان. پدید شدن کف بر اطراف دهان: (از بس حرف زدم دهانم کف کرد)، (بسیار سخن گفتم)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کر کردن
تصویر کر کردن
بچه های بسیار تولید کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کز کردن
تصویر کز کردن
چون محزونی یا بیماری در خود فرورفته
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دج کردن
تصویر دج کردن
مهر کردن، توده خرمن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حج کردن
تصویر حج کردن
مراسم حج را بجا آوردن حج گزاردن، هنجیدن هنج گزاردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رج کردن
تصویر رج کردن
به صف نهادن، بدسته کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کف کردن
تصویر کف کردن
((کَ کَ دَ))
تولید کف شدن، عشقی شدن
فرهنگ فارسی معین